نويسنده: ناصر باقري بيدهندي




 

ابوعبدالله، حسين بن احمد، معروف به ابن حجاج، بزرگ ترين شاعر و مشهورترين گوينده ايراني الاصل و از دانشمندان بزرگ و نويسندگان نامي و لغويان مشهور عصر بني عباس و آل بويه بود. وي با طبعي شگفت در شعر، مبتکر شيوه هزل آميز بود.
ابن حجاج در محله ي « سوق يحيي » در بغداد چشم به جهان گشود. او بعدها در اشعار خود از آن مکان مکرراً ياد کرده است.(1)
وي دوران کودکي را در زادگاه خود گذراند و نزد ابن رومي، شاعر معروف شيعي، به تحصيل علم و ادب پرداخت. نياکان ابن حجاج در زمره ي کارگزاران و دبيران حکومت آل بويه بودند. از اين رو وي نيز پس از رشد و تحصيل کمال، همان شيوه پيشه ي خود ساخت. در نوجواني خدمت ابواسحاق ابراهيم صابي را، که خود از منشيان و ديوان سالاران آل بويه در بغداد بود، صميمانه به جان پذيرفت، اما ديري نپاييد که از اين کار کناره گرفت و به شعر و شاعري رو آورد. او با طبع روان و ذوق سرشاري که داشت به راحتي و بدون هيچ تکلّفي شعر مي سرود و در فن شاعري تا آن جا مهارت يافت که تنها مي توان او را امرؤالقيس(2) و مهلهل بن وائل مقايسه کرد. وي همچنين در فصاحت و بلاغت و حاضر جوابي شهره بود.
ابن حجاج از شاعران و بزرگاني است که بدون آن که نياز داشته باشد، در زمان حيات خود مورد توجه و حمايت سلاطين و درباريان بود. وي از نظر ظاهري مردي خوش سيما، آراسته، آبرومند، با وقار، پر آزرم و داراي اندامي نحيف بود. زماني از دست طلبکاران خود گريخته و در پاسخ عيب جويان چنين سرود:

هر بت من وطني الي بلد *** قد صفر الجوع فيه منقاري
يقُول قوم: فرّ الخسيس، ولو *** کان فتي کان غير فرار
لا عيب لا عيب في الفرار فقد *** فرّ نبي الهدي إلي الغار(3)
از ديار خويش به شهر ديگر گريختم، *** در حالي که از گرسنگي زار و نزار بودم.
برخي مي گويند: فرومايه گريخت، *** و اگر مرد بود فرار را بر قرار ترجيح نمي داد.
سرزنشم مکنيد که من عيبي در اين نمي بينم، *** مگر نه اين که پيغمبر خدا به غار پناه برد؟

گاهي به مقاطعه کاري پرداخته و زماني مسؤوليت جمع آوري ماليات کشتزارهاي اطراف فرات را در اقطاع بر عهده داشت(4) و در ايّام وزارت ابوطاهر بن بقيّه نيز منصب مهم محتسبي بغداد را عهده دار بود. مي دانيم که در سده هاي نخستين، سرپرستي حسبه يا امور حسبي(5)، که از مناصب با شکوه علمي بود، ويژه عالمان بزرگ دين و ابن حجاج، در مرکز خلافت اسلامي آن روز، يعني بغداد، کراراً(6) عهده دار اين منصب شده است. و اين، مقام والاي علمي او را نشان مي دهد؛ زيرا ماوردي در کتاب الاحکام السلطانية مي نويسد: « عهده داران پست احتساب بايد داراي اين ويژگي ها باشند: آزاد، عادل، دادگستر، صاحب نظر، قاطع، با تجربه، در امور ديني متعصب و سخت گير و آگاه به منکرات قطعي که مورد اتفاق همه ي مذاهب است »(7).
همچنين اين مسؤوليت نشان مي دهد که ابن حجاج به امانت و ديانت و خوشنامي شهره بوده و همّتي بلند داشته است؛ زيرا و ديانت و خوشنامي شهره بوده و همّتي بلند داشته است، زيرا رشيدالدين وطواط ( متوفاي 572ق. ) مي گويد: « مناسب تر آن است که مسؤوليت امور حسبه به کسي واگذار شود که به دين داري موصوف و به حفظ امانت معروف و از رسوايي و بدنامي به دور و از عيب و تهمت مبرّا باشد، لباس تقوا بر تن داشته و در پيمودن راه رشد و صلاح کوشا باشد. »(8) و چون گاهي لازم مي شد که محتسب، يکي از صاحبان مشاغل بزرگ يا يکي از منتفذان پر قدرت را از کاري نهي يا به کاري امر کند، از اين رو ضروري بود که از ميان رجال علمي و سياسي مقتدر و قاطع انتخاب شود تا بتواند در مواقع لزوم وظايف محوّله را به گونه اي شايسته و به آساني انجام دهد.
علاقه ي زايد الوصف ابن حجاج به شعر و شاعري باعث شده بود که وي شش نفر را به جانشيني خود برگزيند تا به امر حسبه بپردازند و خود به سرودن شعر مي پرداخت.(9)

تهمت بي اساس


حسد چه مي بري اي سست نظم بر حافظ *** قبول خاطر و لطف سخن خداداد است

ابن حجاج در تشيّع متعصب بود و از ظلم و ستمي که نسبت به خاندان وحي رفته است دلي پر خون داشت و دشمنان اهل بيت (عليه السلام) را در اشعار خود مي کوبيد و از اهانت به معتقدات آنان که به عقايد او تاخته بودند باکي نداشت. اشعار پر از ناسزا و برائت از اغيار که واکنشي در مقابل ستم ها بود برخي را وا مي داشت تا بر او و شعرش خرده بگيرند. برخي ديگر نيز چون ابن خازن براي آن که از شدت و حدّت اشعار ابن حجاج بکاهند داستان و اشعاري ساختند و گفتند: ابن حجاج پس از درگذشت خود به خواب ابوالفضل ابن خازن آمد و براي او شعري خواند(10) که شيوه ي ناپسندم در مذهب، خوب شعر گفتنم را تباه کرد و امام علي (عليه السلام) از اين که وي به سبّ اصحاب رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) پرداخته، سخت ناراحت است و بر وي خشمناک گرديده است. در حالي که طبق نقل محقق شوشتري در کتاب آيات بينات او در خواب به يکي از دوستانش گفته بود: « افسد سوء مذهبي في الشعر حسن مذهبي؛ بد شعر گفتنم را مذهب و آيين نيکويم از بين برد.»(11)

درگذشت


بعد مردن، نشان ما سخن است *** آتش کاروان ما سخن است
گردد از وي چراغ ما روشن *** خلف دودمان ما سخن
زو شود قدر ما مگر پيدا *** نور شمع زبان ما سخن است(12)

ابن حجاج در سال 391ق. احتمالاً براي سرکشي به املاک خود به قريه ي نيل در جنوب بغداد رفته و همان جا وفات يافته است. جسد مطهرش به بغداد حمل و بر حسب وصيّتي که کرده بود پايين پاي مبارک امام موسي کاظم (عليه السلام) دفن شد و بر سنگ قبرش نوشتند: « وَ کَلبُهُم باسِط ذِراعيهِ بالوصيد »(13). شريف رضي او را با ابيات دلنشيني رثا گفت که در ديوان شريف رضي(14) مذکور است. در اين جا بخشي از آن نقل مي شود:

نَعوهُ عَلي حُسنِ ظَنّي به(15) *** فَللّهِ ماذا نَعيَ النّاعِيانِ!
رَضيعُ ولاء لَهُ شُعبةٌ *** مِنَ القَلب مِثلُ رضيعِ اللّبانِ
وَ ما کُنتُ اَحسَبُ أنَّ الزَّمانَ *** تَفُلُّ مَضارِبَ ذَاکَ اللّسانِ
ليبکِ الزّمانُ طَويلاً عَلَيکَ *** فَقَد کُنتَ خِفّةَ روحِ الزّمان

به دليل گمان نيکي که به ابن حجاج داشتم مرا از مرگ او با خبر ساختند، خداي متعال به همه آنهايي که از اين حادثه با خبر شدند پاداش نيکو عنايت فرمايد.
آري کسي که از ريشه ي قلب شير نوشيده و درخت درستي بدين وسيله در نهادش رشد کرده مانند همان کودکي است که از پستان مادر شير نوشيده و بزرگ شده است.
گمان نمي کردم به اين زودي، روزگار زخم هاي آن زبان گويا را کوتاه کند.
آري من براي آن قوافي رواني مي نالم که الفاظ شيوايشان با معاني غلطان دست به گريبان بودند.
من اشک مي بارم تا روزگار هم براي هميشه در سوگ تو بگريد؛ چون از اين پس روح روزگار را رنجور و افسرده مي بينم.

اي جهان بر مرگ اين فرزند مي شايد تو را *** خاک اگر بر سر فشاني ور گريبان بر دري
اي دريغ آن خلق دريا فيض و ذهن نکته ياب *** و آن همه شيرين زباني و آن همه خوش محضري

پي‌نوشت‌ها:

1- معجم البلدان، ج2، ص284.
2- جندح يا سليمان، پسر حجر کندي، که نسبش به ملوک کنده از اهل نجد مي رسد، يکي از سرايندگان معلّقات سبعه و ماهرترين شاعر عصر جاهليّت بوده است. و معلّقه ي وي مشهورترين معلّقات و قريب هشتاد بيت است. براي اطلاع بيشتر ر.ک: ريحانة الادب، ج1؛ اعلام المنجد؛ ديوان امرؤ القيس؛ شرح معلقات سبع زوزني؛ سفينة البحار، ج8، ص52 و 53.
3- يتيمة الدهر، ج2، ص228.
4- المنتظم، ج7، ص216.
5- از زمان رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) تشکيلات مخصوصي براي مبارزه با فساد و دعوت به انجام مسؤوليت هاي اجتماعي به نام «اداره ي حسبه» وجود داشته است. اين تشکيلات اداري ساده و بسيط، در مقايسه با تشکيلات اداري امروزي، بخشي از وظايف شهرداري و نيروي انتظامي و دادستاني را در بر مي گيرد. در آن زمان گاهي امام مسلمانان شخصاً عهده دار اين مسؤوليت بوده و گاهي نيز زير نظر و اشراف او اداره مي شده است.
برخي از دانشمندان اسلامي درباره ي حسبه کتاب هايي تأليف نموده و چگونگي اداره ي آن را بيان کرده اند؛ مانند: محمد بن محمد بن احمد قريشي، معروف به ابن اخوة (متوفاي 729ق.) که کتاب جامعي با عنوان معالم القربة في احکام الحسبة نوشته که آن را آقاي جعفر شعار و با نام آئين شهرداري در قرن هفتم به فارسي برگردانده است. (ر.ک: مجله ي نور علم، دوره ي دوم، ش3، 7و8)؛ نهاية الرتبة في طلب الحسبة، عبدالرحمن بن نصربن عبدالله شافعي شيزري (متوفاي 774ق.)؛ نهاية الرتبة في طلب الحسبة، محمد بن احمد بن بسّام؛ نصاب الاحتساب، عمر بن محمد بن عوض شامي؛ احکام الاحتساب، يوسف ضياء الدين ( نسخه ي خطي آن در کتابخانه ي قاهره موجود است)؛ الحسبة في الاسلام، ابن تيمة؛ احکام السوق، يحيي بن يعمر؛ آداب الحسبة و المحتسب، ابن عبدالرؤف؛ في آداب الحسبة، ابوعبداله محمد سقطي؛ حسبه يا نظارت بر سلامت اجراء قانون، قدرت الله مشايخي، انتشارات انصاريان، قم.
6- نخستين بار در دوران مقتدر بالله، خليفه ي عباسي و بار دوم توسط عزالدّوله و در دوران وزارت ابن بقية به اين سمت برگزيده شد.
7- الاحکام السلطانية، ص209.
8- معجم الأدباء، ج19، ص31.
9- البداية و النهاية، ج11، ص329.
10- المنتظم، ج15، ص29؛ معجم الادباء، ج9، ص229.
11- گنجينه ي رؤيا، ترجمه ي آيات بيّنات، ص299.
12- ديوان ملا محمد رفيع واعظ قزويني، ص92.
13- کهف (18) آيه ي 17.
14- ج2، ص862-864.
15- در بعضي منابع «نعوه، علي ضنّي قلبي به» آمده است. ر.ک: معجم الادباء، ج9، ص229.

منبع مقاله :
باقري بيدهندي، ناصر؛ (1377)، ابن حجاج شاعر معروف قرن چهارم، قم: مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول